علیرضا پسر دردونه ی ما

اولین کفشهای کوچک من

1392/7/4 0:47
نویسنده : مامان
177 بازدید
اشتراک گذاری

سلام علی جونم، مامانی دیگه تعطیلات تموم شده و مامانی چند روزه که سر کار میرم، پرستار سال قبلت دوباره میاد پیشت، و تا ظهر با پرستاری، روز اول که دیدیش کمی غریبی کردی، ولی الانا دیگه باهاش جور شدی ،پرستارت هم خانم با حوصله ودقیقیه و من از این لحاظ خیالم راحته.

چند روز پیش برات کفش گرفتیم، وقتی میپوشیش خیلی با مزه میشی، امروز برای دومین بار تو رو برای تمرین پیاده روی با کفش بیرون بردم،کمی پیاده اومدی بعدش پاهای فسقلت خسته شد، کمی بغلت کردم تا نزدیک خونه مادر جون، ازسر کوچشون هم  تا خونشون دو باره خودت پیاده رفتی، نه اینکه اوایل پیاده رویت بیرون خونست، همه چیز برات جای سواله؟؟؟!!!!؟؟؟؟

آخ خ خ عزیزم، از سنگو خاک گرفته تا ماشینای پارک شده تا علفای گوشه کنار، همش میپرسیدی این چیه؟ اون چیه؟ منم با کلی ذوق پا به پات میومدم  و هرجا تو ایست میکردی منم وامیستادم و برات توضیح میدادم، همش با پاهات با سنگهای جلوی پات بازی میکردی، کنار یه وانت پارک شده 5 دقیقه وایسادیو قشنگ وارسیش کردی  به چرخهاش نگاه کردی و به بدنه اش دست زدی!بعدش حرکت کردیم جلو تر میخواستی آشغال هارو از روی زمین جمع کنی که دیگه این یکی رو مانع شدم

فعلا از اولین کفشت عکس نگرفتم، بعدا میذارم تو وبلاگت، فعلا بای نازدونک مامانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)