علیرضا پسر دردونه ی ما

10 ماهگی پسرم

1392/6/1 15:13
نویسنده : مامان
220 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم، الان که این مطلبو میخونی نمیدونم چند سالته و چه میکنی، ولی امید وارم ، دعای همیشگیم اجابت بشه، و تو سالم،صالح و عاقبت بخیر باشی، برای همه زندگیت.الان  تو 10 ماهو 10روز سنته و گاهی تا 15 الی 20قدم راه میری،بعد میفتی ، مامانی ! نمیدونی منو بابایی چه ذوقی میکنیم وقتی تاتی تاتی رفتنت رو میبینیم،  گاهی هم پا میشی و برامون فوتبالیست میشی و با پا به توپ میزنی همین جور 2 یا 3 تا ضربه به توپ میزنیو دنبالش میری ، بعدش میفتی و میری دنبال یه بازی دیگه، هنوز هم  خیلی دوست داری یکی 4دستوپا دنبالت کنه مثل 9 ماهگیت،بیشتر با بابایی این بازی رو میکنی، همین جور وقتی نشستی هی ما رو نگاه میکنی و میخندی و خودتو به فرار میزنی، ما که این حالتت رو میبینیم میفهمیم که دوست داری تو رو دو بدیم ، بعدش بابایی دنبالت میکنه تا تو رو بگیره، تو هم تندتند فرار و خنده...خنده... خنده... ناز دونکم صدای خندت تو تمام خونه میپیچه قشنگم، انشا...همیشه بخندی عمرم....

 

فوتبال

فوتبال

مامانی تو این روزا خیلی بازیگوش شدی، به هر جایی، هر چیزی ،هر موجودی کار داری ، نگهداری ازت خیلی سخت شده،دیروز بابایی دستگیره تمام کابینتها رو در آورد، پریروز پنکه رو پشت مبل ها جاسازی کرد،پیش پریروز عسلی ها رو برداشت و.... فکر کنم تا چند وقت دیگه کل خونه  خالی میشهلبخند

هر جایی هم ما میریم میخوای دنبالمون بیای و سرک بکشی.... هر جایی...... 

اینجا پشت در حموم منتظر نشستی تا....حموم

حموم

حموم

عاشق ماشین لباسشویی ، شیفته سیم برق، واقعا من نمیدونم شما نینی جوجوها چی در این سیم برق دیدید که ما نمیبینیم، دو سه هفته پیش با هم کلاس قرآن رفته بودیم اونروز کولر شون خراب بودو ازقضا وسط اتاق یه پنکه بود با یه سیم بلند که به سه راهه وصل بود، من که تا سیمو دیدم فهمیدم کارم در اومده، تو هم که یه سره چشمت به سیم، تا نشستیم تو رفتی سراغش ،سیم پنکشون هم اتصالی داشت تا دست میزذی هی قطع میشد هوا هم بس ناجوانمردانه گرم ..... خلاصه اون روز بیشتر ،منو مادر جونو دختر صاحب خونه بغلت کردیم...

از برنامه های تلویزیون بعضی از پیام بازرگانی های آهنگ دار  و کلاه قرمزی را خیلی دوست داری و میری رو منیتور تلویزیون بگیریش....!

کلاه قرمزی

کلاه قرمزی

 

اینم عکسهای یادگاریت با کدو.....

کدو

کدو

 

 راستی تازگی یاد گرفتی داری غذا میخوری، تو دهن ما هم میذاری، من کلی ذوق میکنم و تو هم با من............غذارو میبری تو دهنت خیسی پیسی میکنی بعد میذاری دهن مناز خود راضی، وقتی هم من یه گاز کوچولو میزنم کلی برام میخندی.

پسندها (1)

نظرات (2)

maman taraneh
28 مرداد 92 18:09
علی رضای ناز یهویی مثل ننه پیرزن نری تو کدو قل بخوری عزیزم


باشه خاله مراقبم
نازنین
1 شهریور 92 15:44
چه گل پسر دوست داشتني و نازي دارين.
خدا براتون نگهش داره.

ممنون از لطفتون،به وبلاگتون سر میزنم